وعدالله حقاً و مَن اَصدقُ مِن الله قیلاً
هیچ یک از داده های خدا بی حکمت نیست. حتی درد!!چه جسمی چه روحی. تا انسان به مرحله درد نرسه نمی تونم مریضی خودش و مداوا کنه یا قسمت بیمار رو درمان کنه. «لا بِشَی ءٍ مِن آلائِکَ رَبِّ اُکَذِّبُ» دو شنبه 22 ارديبهشت 1393برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : حامد شب جمعه مهمونی بود خونه ما، وتا ساعت12شب مهمونی طول کشید من از شدت درد چشم ( اون روز کارگر جوشکار داشیتم و من کمکش میکردم) زودتر رفتم که بخوابم. ساعت 2نصف شب سوزش شدیدی به چشمم افتاد نمی تونستم چشمام و باز کنم. طوری شده بود که فکر میکردم، میخواد از چشمام خون بیاد! یا انگار که تو چشمام یه مشت شن ریختن!!رفتم مادرم و صدا زدم،وقتی مادرم متوجه شدشروع کرد به سوال کردن که چی شد؟ چیکار کردی؟ چرا مواظب نبودی......میرفت آب میاورد،قرص و...پدرم همون لحظه بیدار شداینکار نه انگار که اون شب مهمون داشتن و خسته بودن. پدرم هم پیاده رفت درمانگاه محل تا یه قطره چشمی و دوایی بگیره. مادرم هم رفت خونه داداش هام تا ببینه اونا چیزی دارن برای چشم .(تا اینجا که برای بیشتر ها عادیه!)ولی تو اون حال، هیچ کس جز پدرو مادرم به فکر من نبودن یا حتی بیدار هم نشدن!!وتا صبح همون طور که من نتونستم بخوابم پدر ومادرم هم بیدار بودن و مثل پروانه دورم میچرخیدن....خدا نکنه یه روزی این 2چشم اصلی من درد بیاد ای خداااا. ودراین لحظه که چشمام بهتر شدن ،دلم نیومد مهربونی پدر و مادرم رو به قلم نیارم و تو وبلاگ ثبت نکنم. دوستتان دارم در حد مرگ.
شنبه 27 مهر 1392برچسب:, :: 17:3 :: نويسنده : حامد رئیس جمهور محبوب سال84من.همان محمودی که وقتی آمده بوداز جنس خود مردم بود به سادگی و خاکی بودن خود مردم. آنقدر دوستت داشتیم که یادمان می رفت در کشور گرانی وسختی هست.وقتی در تلویزیون تصویرت پخش میشد خنده شوق بر لبمان جاری میشد.کاپشن تابستانه ات مد سال شده بود.آن دکتر خوش روی 84 را به هیچ دوره ای عوض نخواهم کرد. حالا که آن سالهای پرفراز نشیب تمام شد من از تمام اقدامات خوبت حمایت خواهم کرد اما از اشتباهاتت هرگز. امیدوارم وقتی خودت به پشت سرت نگاه می اندازی لااقل از کارهای خوبت راضی باشی و از اشتباهاتت پشیمان. به امید بهار واقعی نه بهار دروغین و انحرافی. دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, :: 13:31 :: نويسنده : حامد
تا به حال برام پیش نیومده بود که موقع نماز این حس بهم دست بده. تصور کن تو دانشگاه ، یه مکان 3متری برای نماز خونه بزارن که بیش از 3نفر نمی تونن توش نماز بخونند!!.غریبی خدا رو تو دانشگاه میشه حس کرد.
پنج شنبه 26 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 21:8 :: نويسنده : حامد
امروز دیدم: عاشق های دور معشوق، در مشهد، در قم تو شیراز. کنار هم بودن . به یاد هم بودن . فرزندی که کنار قبر مادرش نشسته بودو براش دعا میخوند، گریه می کرد. احساس دلتنگی برای دیگران. چقدر زیباست وچقدر لذت بخش بود.
چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:, :: 22:0 :: نويسنده : حامد
بعضی از آهنگهای کشتکار و خیلی دوست دارم و یک خاطره شیرین از خدمت سربازی به یادم میاره: من سرباز عقیدتی وسیاسی یگان(سال89) بودم.و بعضی هفته ها که سرباز حسینیه نبودمسئول حسینیه بودم .(راننده بودم)و اذان و دعا از بلندگو بیرون حسینیه پخش و این جور کارها رو انجام میدادم. آهنگ کشتکار رو یک روز پنج شنبه غروب پخش کردم بچه های یگان خیلی خوششون اومد و هر هفته از ما میخواستن این آهنگ ها رو پخش کنیم.(رئیس ما مخالف سرسخت آهنگ بود)من و دوستم(سرباز حسینیه) که پنج شنبه و جمعه رئیس روسا نبودن پخش میکردیم. تا این جا هیچ مشکلی نیست ولی یه مشکل کوچیک ما داشتیم اونم این بود که بعد از این آهنگ ها یه تعداد آهنگ های غیر مجاز ادامه این آهنگها تو سی دی بود ،که ما باید پیش دستگاه بودیم و اون آهنگ ها پخش بشه!و بعدقطع کنیم !مثلا کشتکار تراک 5تا12 بود و آهنگ (ای دوست) تراک 12 بود. من یه روز صبح جمعه پخش کردم و رفتم دنبال یه کاری و فراموش کردم باید زودبیام...... خودتون تصور کنید دیگه چی شد!!!! رسیدم تا دستگاه رو قطع کنم دیدم دور حسینه بچه های پادگان جمع شدن و دارن آهنگ گوش میدن!!!!(یگانی ماکه 2هزار نیرو داشت) بچه هایی که تا هفته های قبل تا ظهر تو آسایشگاه خواب بودن اومدن بیرون!!!!به من میگن:آفرین آقا دمت گرم نمیدونستیم از این کارها میکنید!!! با بچه ها هماهنگ کردیم که کار امروز من به گوش رئیس نرسه و خدارو شکر نرسید،ولی ولی ولی!!! چند روز بعدش بلند گوی بیرون حسینیه سوخت!!!رئیس مامسئول تعمیرات این بلندگو ها رو صدا زد و یه کمی باهاش برخورد کرد، که چرا بلندگو هایی که 2ماه پیش درسش کردی خراب شده؟؟؟ این مسئولم اعصابش خراب شده گفت: حاجی این سرباز شما روز های پنج شنبه و جمعه آهنگ پخش میکنه!!!!!!! چشمت روز بد نبینه ما روفرستاد 48 ساعت بازداشتگاه تا حالم جا بیاد.باز چه روزی!!! پنج شنبه و جمعه!!!!
سه شنبه 1 اسفند 1391برچسب:, :: 15:12 :: نويسنده : حامد
عزیزم : تو فقط دختر و دیدی خانواده دخترهم مهم هست .که باید به اون هم توجه کنی که موفقیت تو در زندگی زناشویی به خانواده همسرت هم بستگی داره. مثلا:اگه یه روزی اختلافی بین شما ایجاد بشه اگه خانواده دختره فهمیده و خوب باشن ،دختر رو تشویش به احترام گذاشتن ،سازش و ....میکنند. اگه باجناق های وضع زندگیشون بهتر از شما بشه ، دختره اولین جایی که تحریک میشه خانواده است.وهمون خانوادش میتونند بهش دلگرمی و امید به آینده رو نسبت به همسرش بدن.
شنبه 2 دی 1391برچسب:, :: 14:32 :: نويسنده : حامد
چقدر سخته که از گذشته ات همه چیز بدونند و فقط نکته های منفی اون به روی آدم بیارن و ابایی از گفتن اون به هر کسی هم نداشته باشن و تو فقط بشنوی و بسوزی وآه بگشی. کاری که کردی !دروغ نمیگن! آره درسته ،ولی مگه آدم اشتباه نمیکنه.تویی که داری در مورد من جلوی همه میگی آیا تو... حتما اشتباهی نکردی!، ولی بدون هر باری که تکرار میکنی من شدید ناراحت میشم چه برسه به دوستم!که فقط داره نگاه میکنه انگاری بغزی گلوش و گرفته.نمی دونم چقدر داره خودش و کنترل میکنه. کوچیک کنیدوتفریح کنید با این حرف ها بخندید ،انگشت نشون بده ولی بدون عزت دست خداست. صد رحمت به دادگاه که یک بار مجازات میکنه وبازخواست میشی. ولی این ها با این کارشون مثل این می مونه که هر باری که تکرار میکنن طرف و مجازات میکنند. به دوستم میگم چرا جوابش و ندادی؟ میگه: حقیقت و گفت!چی بگم!! فقط خدا میدونه چه خبره تو دلش.ولی دوستم، بدون که آینده ایی وجود داره و آینده هم دست خودت و خدای توو اگه خدا نمی خواست تو این جایگاه نبودی و همه بهت حسرت نمی خوردن.
|